این نشریه آمریکایی در مقدمه این مطلب می نویسد سیاستمداران آمریکایی و جامعه ایالات متحده باید با این حقیقت کنار بیایند که بازگشت چین به عنوان یک قدرت بزرگ باعث آغاز مسابقه ای می شود که به احتمال زیاد مهمترین چالش امنیتی برای آمریکا بوده و ایالات متحده در دهه های آتی با این چالش روبرو است.
در حقیقت ثبات و پیشرفت منطقه آسیا-اقیانوسیه اهمیت زیادی برای اقتصاد ایالات متحده، استانداردهای زندگی در این کشور و نقش آمریکا به عنوان یک قدرت جهانی دارد.
نشنال اینترست با اشاره به چهار حقیقت تلخ که آمریکا باید هرچه سریعتر آنها را در نظر بگیرد، می نویسد: رئیس جمهوری آتی آمریکا و مشاورانش در ابتدا باید با این حقیقت کنار بیایند که سیاستمداران قبلی آمریکا سیاستِ مدارا را در قبال چین در پیش گرفته و این رویکرد شکست خورده است.
به نوشته رابرت هدیک، سیاست مدارا یک سیاست دوحزبی بوده و در سال 2005 "رابرت زولیک" معاون وزیر خارجه اسبق آمریکا مودبانه به چین گفت که در صورت همکاری با نظام بین الملل فعلی می تواند مطمئن باشد که منافع کشورش تامین خواهد شد.
این درحالیست که "کرت کمپبل" معاون وزیر خارجه آمریکا در امور آسیا در دوره اول ریاست جمهوری باراک اوباما تاکید کرد سیاست سازش را باید با هدف جلوگیری از افتادن در "دام توسیدید" در پیش گرفت، زیرا جهان بسیار شاهد درگیری تراژدیک قدرت های بزرگ با یکدیگر بوده است.
از سوی دیگر پاسخ چین به سیاست مدارا از سال 2008 تاکنون کاملا مشخص شده است و چنین پاسخی تجاوزهای بیشتر و تسریع در تجهیز ارتش این کشور را به همراه داشته است. سیاستمداران آمریکایی باید درک کنند که پایان دادن به چنین سیاستی سودمند است.
دوم اینکه فرماندهان و برنامه ریزان نظامی آمریکا باید
با این حقیقت کنار بیایند که مفهوم عملیاتی سنتی در غرب اقیانوس آرام دیگر
کارایی خود را ندارد و این مفهوم شامل تکیه بر هواپیماهای کوتاه پرواز
(هواپیمایی که قادر به پرواز مسافت کوتاه است)، پایگاههای بزرگ و متمرکز می
شود که دیگر امن نیستند، زیرا چین هم اکنون بهره برداری کامل را از انقلاب
موشکی کرده است.
تلاش های اخیر برای جبران اختراعات رو به رشد موشکی چین با استقرار
نیروهای آسیب پذیر در این تئاتر تنها مشوقی برای دو طرف است تا با بالابردن
توانایی خود تلاش کنند اولین حمله کننده باشند و ضربه اول را بزنند.
سوم اینکه کنگره و پایه های صنعتی ارتش آمریکا باید در
تجهیزات خود تجدید نظر کرده که این موضوع شامل استفاده از هواپیماهای دور
پرواز به جای هواپیماهای کوتاه پرواز، دارا بودن زیر دریایی های بیشتر و در
عین حال کشتی های پهن پیکر کمتر و مجموعه ای از موشک های تئاتر برد است که
این ایده هم اکنون در برنامه پنتاگون قرار ندارد.
کنگره و پیمانکاران نمی خواهند که تغییرات اساسی در سیاست های آمریکا با
هدف مقابله با چالش چین ایجاد کنند. به عنوان مثال، نیروی هوایی جدید
آمریکا به عنوان بخشی از مدیریت هزینه ها و خطرات پیش رو در برنامه بمباران
هواپیماهای دورپرواز از مولفه های ثابت شده استفاده می کند.
تعمیق روابط تجاری با چین باعث پیچیده تر شدن مذاکرات در داخل خود آمریکا در زمینه سیاست های امنیتی واشنگتن در منطقه آسیا-اقیانوسیه می شود
چهارم اینکه جامعه آمریکا باید بپذیرد که دلیلی برای
خستگی وجود ندارد. مردم آمریکا زمانی با اتحادیه جماهیر شوروی درگیر بوده و
هم اکنون نوبت افراطیون رادیکال رسیده است. چالش چین چالش بعدی و به
احتمال زیاد سخت ترین نوع چالش است که به دلیل منابع موجود برای رقیبش است.
پیچیده کردن موضوعات در ذهن مردم به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی چین و
آمریکا است. دویست سال از زمان جنگ 1812 می گذرد؛ زمانیکه آمریکا رقابت
امنیتی جدی با قدرتی داشت که در عین حال شریک مهم اقتصادی و مالی اش نیز
بود. این دوگانگی همواره باعث شده تا کشورهایی همچون انگلیس که مخالف سیاست
خارجی ویرجینیایی بوده از اتحادیه جدا شوند.
احتمالا تعمیق روابط تجاری با چین باعث پیچیده تر شدن مذاکرات در داخل خود
آمریکا در زمینه سیاست های امنیتی واشنگتن در منطقه آسیا-اقیانوسیه می شود
اما با وجود چنین مشکلاتی جامعه آمریکا مجبور به کنار آمدن با چالش رو به
رشد چین است.
مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا به زودی آغاز می شود.
نامزدها درباره چالش ژئواستراتژیک که از سوی چین مطرح شده است، چه می
گویند؟ آیا آنها نیز چنین چالشی را همچون نامزدهای دوره گذشته نادیده می
گیرند؟ یا آیا از رقابت های انتخاباتی برای آگاه کردن مردم نسبت به چالش
جدی که باید با هدف حفاظت از منافع حیاتی خود با آن مقابله کنند، استفاده
می کنند؟
طبیعتا نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باید از فصل انتخابات به
عنوان فرصتی مناسب برای آگاه ساختن جامعه نسبت به چالش پیش رو استفاده کنند
و به نظر می رسد که رهبران ستادهای انتخاباتی دیدگاههای متفاوتی را در این
زمینه دارا باشند.
در نهایت اینطور می توان نتیجه گیری کرد که آمریکا باید در سالهای آتی
حساب بیشتری را روی چین باز کند، زیرا هم اکنون تنها شمار اندکی از مردم
آمریکا و سیاستگذاران با این چالش درگیر هستند. اگر آمریکا و شرکای آن
خواهان حفظ ثبات و پیشرفت در منطقه آسیا-اقیانوسیه هستند باید در سیاست های
خود تغییری ایجاد کنند.